کاشانه عشق ما

شهره هستم سال 90 با همسر عزیزم زندگیمونو شروع کردیم و این روزها منتظر کوچولومون هستیم که تو راهه. همین بهانه نوشتن خاطراتم شده-------------- دختر نازنینمون مرداد 92 بدنیا اومد و کاشانه مون سه نفره شد اما عشقش چند برابر

کاشانه عشق ما

شهره هستم سال 90 با همسر عزیزم زندگیمونو شروع کردیم و این روزها منتظر کوچولومون هستیم که تو راهه. همین بهانه نوشتن خاطراتم شده-------------- دختر نازنینمون مرداد 92 بدنیا اومد و کاشانه مون سه نفره شد اما عشقش چند برابر

خدایا شکر

با دیدن قدمهای لرزون عسل و چشمهای نگرانش درحالیکه وزنشو بسمت تکیه گاهش میبره و آسه آسه یه فاصله یکمتری رو طی میکنه، تو آسمونها پرواز میکنم

همه چی آرومه و شهر در امن وامان. خداروشکر امسال کارم سبکتر شده و وقت بیشتری دارم. داریم برای یه سفر تو اردیبهشت برنامه ریزی میکنیم ولی هنوز مقصد نامعلومه

هوا اینجا گرم شده و چند وقته که دست بدامان کولر شدیم. این حال و هوای بهاری جون میده برای خواب بخصوص زیر خنکای کولر اما همین که عسل میخوابه کلی کارهای نیمه تمام یا ناتمام میاد تو ذهنم که بعد از کمی مقاومت بی خیال خوابیدن میشم

دیشب شب سختی رو گذروندم و انگار بخاطر پیتزایی که از یه جای جدید گرفته بودیم مسموم شدم و تا اذان صبح معده مو اذیت کرد. این وسط عسل هم بیدار شده بود و بیخواب شده بود و بازیگوشی میکرد. امروز هم همچنان ضعف دارم و بیشتر استراحت کردم. 

این روز خجسته رو به همه ی فرشته های نازنین خونه تبریک میگم. 

همسر صبح اس ام اس تبریک داد منتظرم بیاد خونه ببینم خبری هست یا

به این فکر میکنم که سال دیگه احتمالا عسلم بهم تبریک میگه با زبون شیرینش

نوروز نامه

سلام امیدوارم تعطیلات به همه خوش گذشته باشه و پر از انرژی به استقبال کار و تلاش رفته باشید. جای همگی خالی مسافرت ما خیلی خوش گذشت. حدود یک هفته با ماشین شخصی و در جمع خونواده و فامیل حسابی لذت بردیم. سمت شمالِ خوزستان بودیم و کلی تفریحگاههای خوب با هوای دلنشین و نسبتا خلوت بود. ما معمولا تعطیلات عید بوشهر، قشم یا بندر عباس رو انتخاب میکردیم و اولین بار بود که به این منطقه می رفتیم. در مقایسه با اونجا خیلی خلوت بود و نمی شد فهمید که تعطیلات عیده!! با اینکه سعی کردیم از همه نقاط زیبا دیدن کنیم اما باز هم فرصت نشد و خیلی جاهای ندیده رفت تو لیست سفر بعدی. عسل هم حسابی لذت برد و براش عجیب بود که هر لحظه توی یک جای جدید و غیر قابل پیش بینی چشماشو باز میکنه. ساعت خوابش تغییر کرده بود و خیلی کمتر می خوابید اما از این بابت مشکلی نداشت. فقط متاسفانه بد غذا شده بود و برعکس قبل که کمتر شیر می خورد خیلی به شیر وابسته شد و در روز یک وعده غذارو هم کامل نمی خورد. بطور محسوسی بعد از سفر وزن کم کرده بود اما خوشبختانه خونه که رسیدیم سریعا به روال قبل برگشت و اشتهاش بهتر شد ساعت خوابش هم به روال قبل برگشته. یک نکته منفی این بود که تو ماشین عسل بیشتر تو بغلم بود فقط گاهی که می خوابید میذاشتمش توی صندلی خودش و همین باعث شد که بغلی بشه و هنوزم اصلا دوست نداره از بغل پایین بیاد و صدای اعتراضش بلند میشه. 

روز سیزده با وجود بارندگی تو ماشین یک گردش سه نفری رفتیم و تو فاصله ده دقیقه ای که بارون بند اومد تو پارک قدم زدیم اما باد شدید بود و سریع برگشتیم.

کارم از این هفته شروع شده و از کوچکترین فرصت تو خونه برای انجامشون استفاده میکنم اما انصافا این کوچولو خیلی بیشتر از قبل وقت می خواد. حداقل دو نوبت در روز مشغول آشپزی براش هستم و بقیه اوقات هم دوست داره کنارش باشم و باهاش بازی کنم. منم که سیر نمیشم از سرگرم کردنش و وقت گذروندن با شیرین عسلم

سال نو مبارک

عید همه مبارک

تا روز دوشنبه مشغول خونه تکونی بودیم و انصافا ۸۰٪ کارهارو همسر انجام داد. با وجود بچه توی این سن خیلی سخت بود رسیدگی به کارهای خونه. سه شنبه عصر مهمونامون اومدن و از چهارشنبه در گردش بودیم. تحویل سال همه در کنارهم بودیم و از فردا هم به اتفاق هم میریم مسافرت. از طرفی شوق سفر دارم از طرفی هم نگران بهم خوردن نظم و آرامش عسل هستیم. توکلم به خدا

ایشالا تعطیلات به همه خوش بگذره و سال خوبی رو آغاز کنید