کاشانه عشق ما

شهره هستم سال 90 با همسر عزیزم زندگیمونو شروع کردیم و این روزها منتظر کوچولومون هستیم که تو راهه. همین بهانه نوشتن خاطراتم شده-------------- دختر نازنینمون مرداد 92 بدنیا اومد و کاشانه مون سه نفره شد اما عشقش چند برابر

کاشانه عشق ما

شهره هستم سال 90 با همسر عزیزم زندگیمونو شروع کردیم و این روزها منتظر کوچولومون هستیم که تو راهه. همین بهانه نوشتن خاطراتم شده-------------- دختر نازنینمون مرداد 92 بدنیا اومد و کاشانه مون سه نفره شد اما عشقش چند برابر

ناراحتم

روزهایی که سر کار هستم حسابی خسته میشم اما خستگیشو دوست دارم. رنگ و بوش فرق داره و با وجود خستگی و کم خوابی وقتی میام خونه یکم استراحت میکنم و کارهای خونه رو شروع میکنم. خدارو شکر عسل با همسر مشکلی نداره. تنها مسعله اینه که صبح زودتر از همیشه بیدار میشه اما وقتی من خونه هستم شیر میخوره و معمولا تا ساعت 11 می خوابه. با این حال بد قلقی نمیکنه و چند بار پیش اومده که من دیر برگشتم خونه و همسر موفق شده دختر رو بخابونه. این واقعا موفقیت بزرگی هست برای بچه ای که تنها و تنها با شیر خوردن می خوابه. چیزی که اذیتم میکنه وضعیت خونه هست موقع برگشتم که هیچ چیزی سر جای خودش نیست و حتی وسایلی که بخاطر اهمیت یا حساسیتسون قایم کردم, پخش هستن و بعضا معدوم شدن. چند بار به همسر تذکر دادم که مراقب باشه و این وسایلو در اختیارش نذاره اما.. فرقی نکرده. جوابش اینه که با این کار جلو بهونه گیری شو گرفته و آرومش کرده. 

خیلی رو این مورد حساس شدم و البته یک موضوع دیگه باعث حساسیت بیشترم شده.

اما بازهم خدارو شکر می کنم که مشکل فقط همینه, هر بار بعد از برگشتم یک عملیات پاکسازی اساسی پیاده می کنم. تو سایر کارها وقتی خونه نیستم مشکلی نداره ابعنوان مثال کارهای عسل، تهیه ی غذا و عذا دادن به دخترک و امروز که در کنارشون ظرفهارو هم شسته بود. 

از طرفی هم کم خوابی روی اعصابم اثر گذاشته و حساس تر شدم. خدایا آرومم کن و کمکککک.

پی نوشت: منتظرم بزودی با خبر خوب بیام