خسته ام

میخوام دقیقا غر بزنم

نمیدونم شاید برا بقیه سخت نباشه ولی .واقعا نگهداری هادی کوچولو سخت شده

تمام خونمون میدان مین شده از اول خونه تا اخر خونه پر ماهیتابه و قابلمه است

گیر میده تا...ماهیتابه

گیر میده گا....قالمه

بعد دم به دقیقه میفته روشون گریه میکنه میگگه اووو وه

یا گیر میده جچاقو تیزکن گوشکوب غذاساز و ....

همینطور فقط پخش میکنه

حالا اینا خوبه از صبح تا شب وصله بهم برای شیر خوردن

روزه هم میگیرم 

موقع خواب قشنگ یه ساعت شیر میخوره

غیر از روز

موقع شیر خوردن دستش رو تو دماغم و نافمو اون یکی می می میگیره انقدم پاشو تکون میده که بزنه یه چیزی که کنارمه رو بندازه یا باباش خوابه بیدار کنه یا سیمو بکشه با پاش یا میزنه تو صورتم

اصلا هم نمیذاره دعواش کنی اگه باباش بهش بگه الان میام میزنمت خودش زودتر پا میشه میاد دو تا میزنه همچین تو رو باباش که ما چشمامون میمونه باز

الانم که تو ماه ر مضان فکر کن بخوای از پوشک بگیریش

دیشب موقع افطار کامل بی حال شدم 

الانم که دارم تایپ میکنم بسیار عالی برا سحر خواب موندیم

از بس این بچه اذیت کرد نخوابید ساعت دو شب خوابید کششششششششششششششششششتم 

 

یه حس خوب: میای سرتو میذاری رو پام مامانی

با حوله بهت میگم برو دستتو خشک کن میری

عمم فوت کرد

سال نو مبارک

سال جدید با فوت عمم همراه بود

همش تو فکرشم

خیلی خیلی ناراحتم

چرا

بنظرتون من باید سیاه بپوشم؟

مهمونی برم یا نه؟

هادی دایی رو یاد گرفت عمه رو هم میگه مه

هورااااااااااااااااا

کارایی که هادی بلده
فوت کردن 
سرتو تکون بده
فین کن
با نی اب بخوره
بشین 
پاشو
دور بخور دور خودت
در بزن
خط بکش
سرفه کن
بخند
گریه کن
بخواب لاالا کن
بای بای کن
بوسس کن (صدادار)
بوس بفرست
ناز کن
گاز بگیر
با دستمال گردگیری میکنه خخخخخ
سرتو تکون بده



اعضای بدن مو چشم گوش پیشونی زانو شکم سینه انگشت دندون پا دست سر لوپ ناخن بلده نشون میده
تلویزیون. یخچال.لوستر.ساعت.قالی کاغذ مبل. لیوان سفره نون نشون بده بلده
هواپیما چی میگه بلده
سگ ببیی زنبور گاو گربه خروس جوجه کلاغ چی میگه بلده
ماهی چیکار میکنه اسب چبکار میکنه بلده
صورتی کجاست جوراب .شلواز . قاشق چنگال بشقاب بالش پتو کیف تفنگ میشناسه
تمام اعضای خانواده رو از رو عکس نشون میده
حلقه هوش درست میکنه
حیوانها ی بالا رو در تمام شکلهاشون میشناسه
تمساح روباره شیر گورخر کفشدوزک پروانه و جوجه و گنجشک میشناسه
چند تا گل داری؟ دوتا
موز میخوری؟نه اناناس میخوری؟نه 
کلمه فقط میگه: گل /دو /تو /من ./ما /بابا /دا /نه / ماه/ نون
به قاشق و کفگیر و چنگال میگه گا

ماه و گل . پنجره ماشین اتوبوس و خودکار مداد رو نشون میده

بهش میگم برو اشکال هندسی و بیار میاره 

دوستای  گل سلام
مطالعاتی داشتم
نتایج اون نشون میداد که در طول اولین سال زندگی مغز با سرعت بیشتری رشد میکنه
مغز انسان یه ساختار سخت نیست 
بلکه
بلکه مغز یه ساختار انعطاف پذره 
با توانایی سازماندهی مجدد
بر اساس ورودی های
حسی 
و 
حرکتی
که به این پدیده پلاستیسی میگن

تحریک قوی فعالیتهای الکتریکی موجب قدرت گرفتن بسیار یاز راههای عصبی میشه
در حالیکه نورونهای دیگه که توسط فعالیتهای الکتریکی تقویت نمیشن شروع به اتروفی و کوچک شدن میکنن و سرانجام ناپدیدید میشن

 

 

اینا رو خوب بخونید 
بلند بلند 
تا بدونیم چقد مهمه اموزش در این سنین برای بچه ها

 

 

مغز در طول اسالهای اول تولد نورونها و ارتباطات اضافی که به ندرت از اون استفاده میشه رو حذف میکنه
رشد سریع و جهشی مغز طی سال اول تولد به تدریج تا ده سالگی کاهش پیدا میکنه و در انتهای دوره ی نوجوانی پلاستیسی مغز رو به کاهش میره
اما



توانایی

و

قدرت عملکردی


ان افزایش می یابد.

 

 

ینا رو یادداشت کردم الانم تایپ کردم جون بنظرم خیلی مهمه
تو مطب چندشب پیش داشتم میخوندم

بچه ها الان اشک تو چشمم جمع شده
چند وقته بخاطر پایان نامه خیلی تحت فشارم
کارام پیچ خوردن تو هم
خیلی احساس شکست میکنم
من بچه زرنگ دانشگاه بودم ولی الان به چشم یه دانشجوی تنبل و بیکار بهم نگاه میکنن

خب من نمیتونم پسرم رو ول کنم بچسبم به دزس
خیلی سخته دعا کنید برام

من خیلی مادر بدیم خیلی ییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

دیروز رفته بودیم عروسی شهرستان داشتم با اتو مو موهاموو صاف میکردم خیلی داغ شده بود پسرم دست خاله ام بود و بازی میکرد یه لحظه یادم رفت اتو رو بردارم همینطور موند به برق رفتم نماز بخونم چند ثانیه اینا طول نکشید که پسرم دست خالمو رها کرد و رفت اتو رو گرفت دستش شش تا تاول زده دستش بمیرم الهی خدایا من چقد بدم چطور یادم رفت اول زیر اب سرد گرفتیم بعدشم نمک زدم یکم بعدم سفیده تخم مرغ فکر کردم فقط یه دستشه فقط قرمز بود بعدش رفتیم عروسی تا اخر شب دو تا تاول بود اصلا فکر نمیکردم تاول بزنه خیالم راحت شده بود بعدش فردا صبح که از خواب بیدار شد سه تا تاول دیگه اون دستش زده بود اخر شب هم سرش گیر کرد تو پرده با صورت خورد تو میز رو لپش پاره شد سطحی.داشتم مدادو از دستش میگرفتم یدفعه با سرعت دوید و خورد اصلا نرسیدم بگیرمش ایشالا من بمیرم  الانم یکی از تاوللاش ترکید چیکار کنم ببرمش دکتر؟ میترسم عفونت کنه

من اومدم

سلام بر دوستای گل و بلبلم که ماشاله ماشاله چقد کم پیدا شدن

نه نظری نه چیزی 

جونم براتون بگه که من چهارشنبه قبلی نه چهارشنبه قبلترش اوریون گرفتم به به بسیار عالی 

روزهای به شدت زیبایی رو گذروندم سرشار از درد و قیافه ای به شدت زیباتر و دیدنی و دل انگیز

هادی کوچولو هم گلودرد شدید داشت مورچه هم سرماخورده بود کلی به خاطر من هم غصه خورد و گریه کرد

این پنج شنبه هم تولد هادی کوچولو رو گرفتم که بعد از محرم و صفر بود در واقع

چون تولد اصلیش شش محرم میفتاد

خیلی خوب همه چی برگزار شد 

مهمانا شامل چهل نفر بودن با تم کفشدوزک که بعدا شاید حوصله کردم و عکس گذاشتم

عکسای اتلیه اش هم که همون 19 ابان گرفتم براش

الان خیلی فضول شده به شدت 

هادی کوچولو پسرم همش تلویزیونو روشن خاموش میکنی نمیتونیم از دستت نگاه کنیم با اون انگشتای کوچولوت هی روشن هی خاموش 

چند روز پیش هم که چاقو تیزبر نمیدونم از کجا پیدا کرده بودی و دستتو بریدی و کلی خون اومد

روی مبلها میدوی و هر لحظه ممکنه بیفتی پایین

تلفن که جرات ندارم حرف بزنم چون میگیری دستت و فرار میکنی

چند بار هم به افراد ناشناس زنگ زدی

اسباب بازیهای جدیدت شامل عصای مادربزرگ باباییه که بهترین تفریح برات محسوب میشه

موقع پوشک کردنت به نفس نفس میفتم اصلا نمیذاری و همش میخوای بلند شی

موقع ظرف شستن پامو میگیری و نمیذاری هیج کار کنم و انقد گریه میکنی تا از اشپزخونه بیام بیرون

عاشق حمامی و اگه صدای اب بشنوی حتما باید بری

پشه کش رو هم عاشقشی

میری زیر میز قایم میشی و یدفعه میای بیرون و ددیدک میگی

دستتو میاری یدفعه تو صورت طرف مقابل و میگی هووووووووووووووووو و یعنی داری میترسونیش

بهت میگم هواپیما چیکار میکنه میگی هووووووووووووووووووووووووووووو دستتم تکون میدی تو هوا

بیدار شدی قعلا بای

وبلاگ هادیو اپ کردم برید بخونید یالااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

اولین سفر با هادی و تلخ تریم مسافرت من و مهدی

   پنج شنبه27 ام  ساعت 10 و نیم صبح با قطار رفتیم مشهد به همراه پسردایی مورچه و زنش

و فرداش ساعت چهار بعد از ظهر رسیدیم مشهد خیلی خوب بود و اصلا اذیت نشدم بعدم رفتیم هتل که دوستم زینب از قبل برامون رزروش کرده بود و برامون رایگانش کرده بود

از همینجا ازش خیلی خیلی مممممنوننننننم کلا ما پول هتل ندادیم

حمام کردیم و غسل و .. و رفتیم حرم

تا رفتم دستم رسید به ضریح و کلی برای همه دعا کردم و نماز خوندم جاتون خالی

هادیم پیش باباش بود

بعدم فردا صبحش بازم برای نماز جماعت ظهر رفتیم حرم ولی همسفریامون نیومدن و رفتن خرید

شبشم بازم رفتیم حرم که هادی دیدم ابریزش بینی داره

زیارت عاشورا بود و سینه زنی و مرثیه خوانی 

تا اینجاش خوب بود همه چی

از فرداش استفراغ و اسهال و تب

تمام لباسهامون کثیف شد

مبل و قالی و پتو ملافه و .... هتل همه به گند کشیده شد

و من و مورچه فقط گریه و ناراحتی

همش دکتر

روز اخرم رفتیم به زوریییی و با دلهره و همراه با پوشک هادی که کثیف بود عقیقه هادیو تو مشهد دادیم و با هواپیما برگشتیم

 

شش روز کلا اسهال داشت تقریبا روزی دوازده بار به ب
استفراغم چهار بار کلا    درشش روز
تب چهل درجه هم داشت
اشتها هم تعطیل

 

سه شب بستریش کردیم بیمارستان تو اهواز بعد از اینکه رسیدیم 
پچهار بار دکتر بردیم تو مشهد در عرض دو روز

 

دکتر اول سرم خوراکی ا ارا اس
زینک 
متوکلوپرامید

 

دکتر دوم قرص یوموگی و او ار اس و زینک

توصیه هاش: اصلا اب پرتقال و ابمیوه و چیزایی که مواد افزودنی دارن و خیلی شیرنن ندین

اب سیب طبیعی رو با اب جوشیده مخلوط کن بده بخوره
چای کم رنگ بده بخوره

از مدفوع نوشت با ذلت ازش نمونه گرفتیم
تو بیمارستان یاد گرفتم با سرنگ بهش او ار اس بدم

 

دکتر سوم زینک
پودر کیدی لاکت
قرص دیمیترون ضد تهوع

توصیه ها:دوغ بده بخوره
هر چی اصرار کردیم بستریش کنید یا سرم تزریقی قبول نکردن

تا اینجا رو مشهد بودیم اومدیم شهرمون یه شب دیگه به همین منوال گذشت 
خیلی خیلی حالش بد شد بی حال بی حال
ساعت 2 شب بستریش کردیم
همش زیر سرم بود تا روز هفتم که بهتر شد الانم که سه روز از ترخیصش میگذره روزی سه بار دفع داره

اشتهاش عالی شدههههههههههههههههههههههههههه
با زینک و یه شربت بنام باریچ اسانس

 

 

 

 

پس نتیجه به عنوان اولین کار زینک رو بدید چون اشتها اوره
اب سیب طبیعی بدید
دوغ و چای کم رنگ کم شیرین فراموش نشه
قرص یوموگی خیلی عالیه
به حرف یه دکتر نرید و اگه دیددید خیلی بالا میاره یا اسهالش یه سره شده مثلا ده بار بهبالا یا ادرار نمیکنه یا اسهال خونی داره یا بیحال شده یا خیلی تشنس حتماببرید سرم بزنید یا بستریش کنیدو بقیه هم اگه بچتون سالمه و اسهال نیست خیلی دستاشو بشورید و مراقب باشید چون اپیدمی شده

رز

همه ی مادران سالمند اگر...........

همه ی مادران سالمند اگر عشقشان(همسر و فرزند/فرزندان) سالم باشد

اگر روحشان(مورد مهربانی قرار گرفتن و نوازش شدن و دیده شدن) سالم باشد

اگر تکیه گاهشان(همسر و شرایط زندگی) سالم باشد

سالم بودن فقط تندرستی و سلامت نیست بلکه خوب بودن و مهربان بودن و توجه کردن دیگران به تو  است

 

خدایا از اینکه عشقم روحم و تکیه گاهم سالم است تو را شکر میگویممممم

خدایا    ممنونم از تو که به من نعمت مادرشدن را بخشیدی /نعمت همسر بودن /نعمت اینکه بدانم مردی را دارم که فقط مرا میخواهد و بس.مردی بی آلایش و پاک و مهربان.

سه ماه و یازده روز

سلام پسر عزیزم

روز به روز بیتر عاشقت میشم 

الان که سه ماه و یازده روزته دیشب برا اولین بار با حرکت دهان من خنده ی صدادار بلندی کردی

خیلی باحال بود

البته خنده که زیاد میکنی ولی تا حالا بی صدا بوده یا ناخوداگاه بوده

دو سه روزه که خیلی شکمت نفخ داره و من حواسم نبود و کلم و کاهو و بروکلی زیاد خورده ام

خدا کنه زودتر خوب شی عزیزم

امروز سرکار نرفتم و خونه ام

تو هم توی بغل خودم خواب رفتی عزیزم

خیلی دوستت دارم

دیشب تا ساعت سه و نیم صبح بیدار بودی و زور میزدی و درد میکشیذی الهی بمیرم دیگه خوددمم میخواستم بشینم باهات گریه کنم

الانم که بیدار شدی میخوام ببرمت حمام

از دو ماه و بیست روزگیت خودم دارم میبرمت حمام تنهایی

از دو ماه و نیمگی هم شیرم خیلی خوب شده

خیلی خوشحالم 

وقتی صدای شیرم رو میشنوم که میره توی دهنت بال درمیارم

خیلی تلاش کردم و بالاخره هم خدا کمک کرد و هم خودم خیلی تلاش کردم

شاید اگر کسی دیگه بود بچش شیرخشکی میشد 

ولی من اراده و تلاشم زیاده

الان مهمترین اولویت زندگیم تویی نفسم

از دو ماه و نیمگیت هم چهار رور در هفته روزی حدود دو الی سه ساعت میرم سرکار

درسته یکم سخته ولی برای من خیلی خوب بوده چون اگه خونه بمونم افسردگی میگیرم

بیشتر میذارنمت پیش مامانم و گاهی هم مامان بابایی

رابطه ی خیلی خوبی با بابابزرگ جون داری 

ظهرها هم بابایی که از سرکار میاد کلی باهات بازی میکنه 

معمولا هم نمیذاری مامان ناهار بخوره و وسطش باید پا شم بیام بهت شیر بدم و بعد غذای یخ زذه ام رو نوش جان کنم

شبها برات داستان زندگی پیامبر رو میخونم دیشب تموم شد

همچنین کتاب تقویت هوش نوزاد سه الی شش ماهه رو برات استفاده میکنم

شبا معمولا بین 2 الی 3 میخوابی

بگذریم از اینکه بعد از چله تا خود صبح بیدذار بودی 

فکر کنم گرمت بوده

رابطه ی من و بابایی با ورودت خیلی خیلی بهتر و عاشقانه تر شده


ساراجان

خو هر کی رمز میخواد بگه من بهش میدم

3 ماه و 1 هفتگی هادی



سلام به همه

نی نی ام سر ما خورد 

البته فقط سرفه و عطسه و گرفتگی بینی 

نمیدونم سرماخوردگی بود یا نه

شایدم به بخاری بدون دودکش ما حساسیت داره

سه ماهگی وزن :6300

دقیقا روی خط نرمال

با شیر خودم

خیلی خوشحالم

حس این روزای من

سلام 

الان رو مبل نشستم در حال شیر دادن دارم تایپ میکنم تی وی روشنه ولی نمیتونم بلند شم صداش رو باز کنم

خدا رو شکر که رفتم سرکار خیلی بد بود اگه نمیرفتم همش نگران کار و پایان نامم

احساس میکنم هیچ کاری نمیتونم بکنم

شب هادی تا دو سه بیداره از اونور هم هی پا میشه از 7 تا حدود یک هر یه ساعت یا نیم ساعت شیر میخوادمنم که خوابالوام نمیتونم از خواب بلند شم برم دنبال پایان نامم

تازه با بدبختی ساعت حدود 12 الی یک ظهر از رختخواب  پا میشم غذا میپزم وسطشم هی شیر دادن

امروز ابگوشت داشتیم

مورچه همش سرکاره و من فقط عصرا یه ساعت از 4 تا 5 که به خوردن ناهار و چای میگذره و شبها از حدود ده تا یک شب میبینمش تازه اونم بایذ تقسیم کنیم با سر زدن به خونه مادرشوهر

ذیروز شاهکار کردم خودم تنهایی بردمش حمام خیلیم راحت بود

  

فکر کنم کسی خاطره زایمانمو نخوندددددددددددددددددد غیر از دو سه نفر

واکسن

سلام هادی گلم

عزیزم تولد دو ماهگیت مبارک باشه

هر چند همراه با زدن واکسن به پاهای خوشگلت بود

با بابا و مامان جون رفتیم و خیلی گریه کردی و تا عصری تقریبا دیگه خوب بودی گلم

ولی همون تا عصر فقط جیغ میزدی وقتی بیدار میشدی 

الهی برات بمیرم

برای ختنه ات انقد ناراحت نشدم که برا این شدم

واککککککککککککککککککسن

سلام فردا باید ببرم هادی رو واکسن بزنه عزیزم گناه داره

راستی خدا رو شکر داره شیر خشک هادی کم میشه خیلی خوشحالم به دو پیمانه در 24 ساعت رسیده

دعا کنید کلا قطغ شه

از یه طرف دیگه یه پیشنهاد کاری برای دو ماه دارم بعضی ها میگن برو بعضی ها میگن بچه کناه داره حداقل بذار 4 ماهش بشه

نظرتون چیه

خاطره ی زایمان من که به سزارین منتهی شد:(

من خیلی به زایمان طبیعی علاقه داشتم از اواسط بارداری دیگه مطمئن شدم که میخوام به هر قیمتی شده طبیعی زایمان داشته باشم

برای همین کلاس زایمان طبیعی میرفتم تمام ورزشهای کتاب ها رو انجام میدادم پیاده روی خیلی خیلی زیاد رفتم بخور بابونه تنفس های شکمی و .............. 

بقیشو برین ادامه مطلب بخونین

ادامه نوشته