بعد از یک هفته امروز با عسل از پیش مامانم اینا اومدیم خونه. طبق معمول اونجا همه ش بیرون و خرید و تفریح بود فقط چند روزش عسل بشدت تب کرد و دکتر گفت سرماخوردگیه. برای اولین بار می خواستم بهش دارو بدم که بسختی میخوره و برای هر دومون شکنجه هست منتظرم از آثار بهبودیش مطمعن بشم و قطعشون کنم
چند روز دنبال بلیط برگشت بودیم اما پروازها پر بود و دیشب با اتوبوس اومدیم بر خلاف انتظارم سخت نبود. عسل نیم ساعت اول خابید و موقع پیاده شدن بیدار شد. خودمم یکم که از حرکت گذشت و خیالم راحت شد کوتاه می خوابیدم
صبح که به خونه رسیدیم با وجود آمادگی قبلی که همسر داده بود با باز کردن در کمدهای لباس کشو کابینت و .. شوکه می شدم که همه خالی بودن و هیچ کدوم از وسایل سرجاشون نیست. با توجه به تموم شدن قرارداد خونه قرار شده آخر ماه خونه رو تحویل بدیم. همسر در نبود ما بیشتر وسایلو بسته بندی کرده. هنوز خونه انتخاب نکردیم. دوتا گزینه در نظر داریم که امروز قراره دوباره ببینیم و انتخاب کنیم.
عسل بی اندازه کم غذا شده و تنها چیزی که میخوره شیره. نمیدونم باهاش چیکار کنم؟؟
سرم خیلی شلوغه و نمیرسم برم سراغ لبتاب. فعلا خلاصه وار با گوشی آپ می کنم
به سلامتی و دل خوش ایشالا یه خونه خوب براتون پیدا بشه .ایشالا خدا یه چیز عالی براتون کنار گذاشته باشه .
خدا رو شکر عسل جون تو راه اذیت نکرد .کم پیش میاد بچه ها تو اتوبوس آرام باشن .الحمدلله که سفر سختی نداشتی
ممنون رزی جون. ممنون از دعای خوبت. نمیدونم آخرش قسمتمون چی میشه
با دل پاکت از دعا فراموشمون نکن
سلام عزیزم
ایشاله که یه خونه خوب پیدا کنید ایشاله خودتون یه روز خونه دار بشید
مرسی عزیزم
سلام
سلام
خوش اومدی